از لحاظ روانی، روحی، جسمی، انگیزشی، هوا و هوس ها و از نظر سلول به سلول بدنم، تمام بافت تنم، نیاز دارم دکمه left the society رو بزنم و به عدم بپیوندم.
خدایا اگه این نشد حداقل تمام اسباب و علل رو برام فراهم کن تا فاصله بگیرم و ادمای ناسالم زندگیم رو حذف کنم.
خدایا عنایتی. خدایا توروخدا!
ببینید دو سوال امتحانی بنده رو که تا فردا صبح فرصت دارم تحلیل کنم و بفرستم: این کل سوالات پایانترم ماست :)
۱. اگر در جایگاه مشاور وزیر اموزش و پرورش دولت بعدی،۱۴۰۰، قرار بگیرید. پیشنهاد شما به او برای انتخاب رئوس برنامه چهار ساله چیست؟
۲. اگر بخواهید یادداشتی کوتاه به عنوان "نقدی بر سند تحول نظام اموزش و پرورش ایران" داشته باشید، این یادداشت کوتاه را مرقوم فرمایید.
جدا از ماه بودن این استاد عزیز، عاشق اساتیدی هستم که اینطور تحلیلی عمل کردن دانشجو براشون مهمه. انقدر دغدغه ی پرورش انسان نقاد و متفکر، قابل ستایشه :)
اول برای اون دعام الهی امین بگین :) بعد اگر خواستید نظرتون درمورد اون دو سوالم بگین. میتونه جالب بشه ^^
تلاش میکنیم گرد های نورانی را در زندگی بیابیم و به انها چشم بدوزیم، اما تاریکی مثل قیری میریخت در چشممان! کورمان میکرد و بعد همان گردها گم میشدند. ما سعی کردیم از زندگی هرانچه زیبا بود بگیریم، زیبایی ناپایدار بود و مارا به پایداری نواقص و زشتی ها میفروخت. ما تمام انچه داشتیم صرف دست و پا زدن بین تاریکی ها کردیم، اما ته اش؟! نفسمان تنگ میشد و مغروق، جایی بین زشتی ها میماندیم.
ما با شوق وقایع زندگی مان را تعریف میکردیم، برق چشمانمان زیبا بود، فریاد شادی مان گوش محاطب را کر میکرد؛ مخاطب با چشمانی بی روح جان دادن ذوقمان را دید و لبخندی زد. قلبمان را میگرفت و فشار میداد تا هرانچه نور بود قی کند.
ما تمام تلاشمان را گذاشتیم پای زیبا تر کردن اطرافمان، اطرافیانمان، خسته نمیشویم. باز هم نور می افشانیم و زندگی را یاد اور میشویم، اما گاهی نیاز به استراحت هم داریم. استراحتی کوتاه، عمیق و ساکت.
درباره این سایت